اورنگ ۱۲

وقتی داخل یه بازه ی زمانیی دعا میکنی هر چی زودتر تموم شه و فک میکنی چقدر دیر داره تموم میشه اما وقتی تموم میشه و نگاه میکنی عقب میبینی زمان از تو خیلی جلوتر بوده ، ۱ سال گذشت... 

از اونجایی که امسال خودم نبودم نمیدونم همون حس و حال اورنگ پارسال رو داشته یا نه. ، همون استرس ها برای ارائه ، همون تمیز کردن های مدرسه ، ایده های برای تزئین، همون تمرین کردن ها ، همون شور و هیجان برای روز اورنگ (حتی به نظر من روز های قبل اورنگ از خودش قشنگ ترن)

دیروز روز خیلی قشنگی بود ، مثل پارسال اما یکم فرق داشت 

درسته خودم نبودم اما خیلی بهم خوش گذشت 

صدای ارائه ها ، صدای خندیدن ها ،صدای کارکنان مدرسه و بلندگو ها 

اما بهترین زمان دیروز به نظرم حلقه بود. وقتی همه دست های همو گرفتن که دوباره اون سرود ها رو بخونن اشک هایی که برای دانش آموزان سال آخر میریختن ، برای فارغ التحصیل ها و بچه های انتقالی ...

حلقه از اون بالا خیلی قشنگ بود، همبستگی بچه های سمپاد نشون میداد ،

نشون میداد یه خونواده ایم هر جا که باشیم ، هر کاری که کنیم ، هر چقدر هم که از هم فاصله داشته باشیم دوباره باهمیم ، دوباره پشت هم مثل سد دربرابر طوفان ها می ایستیم 

 خونه ی ما همینجاست 

هر جای دنیا هم که باشی فرقی نداره ، اما به جز خونه ی خودتت یه خونه ی دوم هم داری که هیچ فرقی با خونه ی اصلیت نداره.   به خونواده اونجا منتظرتن ، همیشه پشتتن!

  و اما به یاد بچه هایی که دیروز پیشمون نبودن ، بچه های هواپیمای اوکراین ،  اتوبوس کرمان ، و...

* خیلی خوش گذشت *

اورنگ ۱۲:)))

 

ابزار جستجو در وبلاگ بلاگیکس