lavender
1403/12/29 22:48
"اینجوریاست که... ۲۴ ساعت برام واقعا کمه."
"اینجوریاست که حالم خوبهاا ولی بده حالم"
"اینجوریاست که حوصله خودمو ندارم ولی برا دیگران حوصلم همیشه سرجاشه🤝🏻"
"اینجوریاست که نصف اتاقمو ریختم بهم و حس جمع کردنشو ندارم"
"اینجوریاست که معلم ریاضی یکاری کرده همون یه ذرهای هم که از ریاضی خوشم میومد،دیگه نیاد🥰"
lavender
1403/12/29 21:14
برای اولین بار اومدم که فقط بنویسم
هیچ ترتیب و ساختار کلی ای از قبل تو ذهنم ندارم... اومدم فقط بنویسم... درسته که احساساتو فقط واسه احساس شدنن ولی خب نوشتن هم یه روش انتقاله...
کم کم داریم نزدیک میشیم به یه شروع نو و یه سال جدید.امیدوارم ۴۰۴ از تمومممم سالایی که تو عمرتون تجربه کردین و تمام اتفاقای خوبتون صدبرابر بهتر باشه...
امیدوارم که شاد و سلامت باشین اتفاقای خوب موفقیتای عالی و همه چی فوق العاده باشه واستون... و سایه غم رو نبینین
از همه کسایی که امسال حتی ذره ای تو حال خوبم نقش داشتن و بهم اهمیت دادن و بودن خیلی خیلی ممنونم و با تموم وجودم دوستتون دارم(امسال خیلی ادما رو بهتر شناختم و واقعا فهمیدم کیا بهترینامن حتی اگه شبیه خودم نباشن ولی قلبشون پاکه)؛ اگه یه وقتی ناراحتتون کردم اذیتتون کردم و ... ازتون معذرت میخوام، میدونم که خیلی ازارتون دادم😃
میدونم ۴۰۳ واسه خیلیا زیاد جذاب نبوده از خیلی لحاظا(تقریبا واسه کل جهان😂) امیدوارم سال بعد خیلی خیلی خیلی بهتر باشه سعی کنین ازش بهترین لذتو ببرین و الکی واسه خودتون سیاه و غم زده اش نکنین...
در نهایت هم خواستم بگم قدر همدیگه رو بدونین دنیای خیلی کوتاه تر از اونیه که مهربونیامونو نشون ندیم(خودم نفهمیدم چی گفتم؟!) میدونم که شاید حداکثر دو نفر باشن که اینجارو و اینو بخونن ولی خب تمام کسایی که مخاطبم بودن امیدوارم بهشون وحی بشه...
خب بسه دیگه پاشید برید خونتون خسته شدم اینقد نوشتم✨
lavender
1403/12/29 19:06
"من امسال ،
بردم ' باختم ' خندیدم ' شکست خوردم ' گریه کردم ' و اما بالاتر از همه چیز [ یاد گرفتم ] ."
yasna farzin
1403/12/29 18:52
آخرین روز ۱۴۰۳
آخرین چهارشنبه ی امسال
با اینکه امسال خیلی مزخرف بود اما تازه داشت قشنگ میشد.
lavender
1403/12/28 15:55
نه تو می مانی
نه اندوه
و نه هیچ یک از مردم این آبادی
به حباب نگران لب یک رود قسم
و به کوتاهی آن لحظه ی شادی که گذشت
غصه هم خواهد رفت
آن چنانی که فقط خاطره ای خواهد ماند
لحظه ها عریانند
به تن لحظه خود جامه اندوه مپوشان هرگز
تو به آیینه، نه، آیینه به تو خیره شده است
تو اگر خنده کنی او به تو خواهد خندید
و اگر بغض
آه از آیینه ی دنیا که چه ها خواهد کرد
گنجه ی دیروزت
پر شد از حسرت و اندوه و چه حیف!
بسته های فردا، همه ای کاش ای کاش...
ظرف این لحظه ولیکن خالیست
ساحت سینه پذیرای چه کس خواهد بود
غم که از راه رسید
در این سینه بر او باز مکن
تا خدا یک رگ گردن باقیست
تا خدا هست،
به غم وعده این خانه مده...
-سهراب سپهری
lavender
1403/12/28 11:06
یه وبلاگی نوشته بود سال جدید قراره پر از ارور باشه چون 404 عه:/
(که قطعا با وجود اون بدبختیای پیش رو قراره بهمن 402 توی 404 برامون تکرار بشه)
lavender
1403/12/27 19:37
مهم نیس که یه لحظه یه اتفاق یا یه خاطر چقد خوب باشه یا چقد بد
همین که اون حس و حال و اون موقعیتا پیش اومدن حتی خیلی بدش، فقط... ماهیتش مهمه
خیلی وقتا اصلا ما خودمون برچسب میزنیم الکی غر میزنیم و میزاریم یه چیزی خیلی منفی بمونه تو ذهنمون شاید اصلا اونقدرا هم بد نبوده باشه...
ولی کی میفهمیم؟ وقتی که تبدیل شد به یه خاطره؟!
چه بد چه خوب چه بالا چه پایین باید بیشترین لذتشو ببرید...
دل ادما حتی واسه بدترین موقعیتا و خاطره ها هم تنگ میشه...
lavender
1403/12/26 21:47
چقد زود گذشت...
اخرین روز ۱۴۰۳
یکی از اون روزای باحال
دوباره همون حسا
حس تنهایی(معنی مثبت) تو حیاط با صدای پرنده ها و نسیم خنک حس اینکه مدرسه یه خونههههه ی پر ارامشه
حس تکاپوها و تلاش های اورنگ
________________________________
تازه فهمیدم چقد مهربونی چقد پایه ای چقد باحالی چقد خوبی
دیر نیست ولی ۲۰ روز دیگه میبینمت از الانم دلم واست تنگ شده...
_____________
چقد خوبین شماها(۳+۱+۱)😭😭😭😭🌙
lavender
1403/12/24 22:06
حقیقتا خستم.
نه به خاطر مدرسه،
نه به خاطر فیزیک و شیمی و ریاضی،
نه به خاطر حوصله سر بر بودن معلما،
از درون خستم..
lavender
1403/12/24 21:41
و آبی تنها رنگی ست که می توانم احساسش کنم؛